هادی مقدمدوست از آن دسته فیلمسازانی است که جهان خودش را میسازد و به زبان ویژهاش وفادار میماند؛ زبانی آرام، تأملی و عمیق که بیشتر بر ظرافت رابطه آدمها تکیه دارد تا حادثهپردازی. «سرباز» هم ادامه همین مسیر است؛ سریالی که برخلاف جریان رایج، بهجای هیجان و تعلیقهای لحظهای، روایت عاشقانه و درونی یک سرباز به نام یحیی را محور قرار میدهد و با نگاهی انسانی به زندگی، عشق و وظیفه، جهان شاعرانه و متفاوت مقدمدوست را به تلویزیون میآورد. این اثر جاهطلبانه، هم فرصتی برای کشف دغدغههای شخصی اوست و هم آزمونی برای مخاطبی که هنوز حوصله شنیدن قصهای آرام و نفسدار را دارد.
«سرباز»؛ عاشقانهای آرام در دل جهان نظام وظیفه
سریال «سرباز» از همان ابتدا روشن میکند که نمیخواهد یک روایت کلاسیکِ پراتفاق و پرکشمکش از دوران سربازی ارائه دهد. هادی مقدمدوست، که سابقه داستانگویی شاعرانه و متفاوت در آثار دیگری چون «وضعیت سفید» دارد، بار دیگر سراغ روایتی رئالیستیِ آرام، طولانیتنفس و بر پایه مکالمه و ذهنیت شخصیتها میرود. «سرباز» برخلاف اغلب سریالهای تلویزیون که بر حادثه و پیچشهای لحظهای تکیه دارند، بیشتر بر تجربه زیسته، خلوت آدمها، و کشمکشهای درونی تمرکز میکند. و همین مسیر متفاوت، هم نقطه قوت سریال است و هم منشاء اصلی انتقاداتی که به آن وارد شد.
یک روایت آهسته که به تجربهگرایی نزدیک است
مرکز ثقل داستان، رابطه یحیی و یلداست؛ زوجی که با چالشها و فاصلهگیریهای عاطفی دستبهگریباناند، و دوران خدمت سربازی برای یحیی، این تنشها را برجستهتر میکند. سریال در ۵۰ قسمت حدوداً ۴۵ دقیقهای پخش شد؛ امری که نیازمند ریتمی حسابشده و مدیریتشده است. اما «سرباز» عمداً ضرباهنگ را پایین نگه میدارد و با نوعی سلوک درونی پیش میرود؛ سلوکی که بخشی از مخاطبان را شیفته صداقت و تاملش کرد و بخش دیگری را خسته.
درونیسازی اتفاقات از طریق روایتگری ناصر طهماسب یکی از خلاقانهترین انتخابهای مقدمدوست است. صدای طهماسب، که از صداهای ماندگار تاریخ دوبله ایران محسوب میشود، حالوهوایی مرثیهوار، عاشقانه و گاه حماسی به اثر میدهد. این انتخاب، شخصیت یحیی را از سطح یک سرباز صرف، به سطح «آدمی که در جستوجوی معناست» ارتقا میدهد. با این حال، گاهی رمانوار بودن این زمزمهها، از رئالیسم قصه فاصله میگیرد و نوعی ناهمخوانی ایجاد میکند.
شخصیتها؛ آدمهایی واقعی اما گاه کمعمق
بازی آرش مجیدی در نقش یحیی از آن جنس بازیهاست که بر انرژی درونی، کمحرفی و تردیدهای مدام تکیه دارد. او در نقش مردی که گرفتار بین عشق، وظیفه، مردانگی سنتی و احساسات سرکوبشده است، قابل باور ظاهر میشود. در مقابل، الیکا عبدالرزاقی در نقش یلدا، تصویری از زنی معترض، معلق و در جستجوی امنیت عاطفی ارائه میکند. رابطه این دو بیش از آنکه بر دیالوگ بنا شده باشد، بر سوء تفاهم تکیه دارد؛ انتخابی که به لحاظ دراماتیک قابل دفاع است، اما در قالب ۵۰ قسمت گاهی به تکرار میافتد.
نیما شعباننژاد، سیاوش خیرابی و پدرام شریفی در نقش همخدمتیها، بخشهای انسانیتر و ملموستر پادگان را ساختهاند. طنز تلخ، شوخیهای سربازی، دوستیهای مردانه و لحظات انفرادی، به خوبی فضای عاطفی سربازی را بازآفرینی میکنند. این بخشها از بهترین لحظات سریالاند؛ جایی که قصه به واقعیت نزدیک میشود و نمایش تقابل زندگی نظامی و زیست عاطفی مردان جوان، بهشدت تأثیرگذار از کار درمیآید.
در سوی دیگر، حضور بازیگران باسابقهای چون رویا تیموریان، اسماعیل محرابی و جمال اجلالی، پشتوانهای برای لحظات خانوادگی و جدیتر سریال ایجاد میکند، اما واقعیت این است که سریال از ظرفیت بعضی از این بازیگران کمتر از آنچه میتوانست استفاده کرده است.
مسأله اصلی «سرباز»: کشدار بودن یا «پرهیز از درام زودپز»؟
یکی از اصلیترین نقدها به «سرباز»، ریتم بسیار کند آن است. صحنههایی که میتوانست در چند دقیقه جمع شود، در بعضی سکانسها تا پنج یا هشت دقیقه ادامه مییابد. مقدمهچینیها طولانی است و برخی دیالوگها در خدمت پیشبرد درام نیستند، بلکه فقط برای کامل کردن زیست آرام و تکرار شونده شخصیتها کنار هم قرار گرفتهاند.
اما باید توجه کرد که مقدمدوست عمداً ریتم را پایین آورده است تا ما درون شخصیت را ببینیم. تمرکز او بر اتفاقات ریز و لحظههایی است که معمولاً در آثار تلویزیونی حذف میشوند. او میخواهد نشان دهد بحران در زندگی یحیی، در یک «ثانیه» یا یک «اتفاق بزرگ» شکل نمیگیرد؛ بلکه حاصل ریزش پیاپی حسرتها، سوء تفاهمها و فشارهای روزمره است.
بنابراین، کندی ریتم را نمیتوان به تنهایی ضعف دانست. ضعف از آنجا آغاز میشود که این کندی، بدون تنوع ساختاری، به یکنواختی میرسد. سریال گاهی از «تامل محوری» عبور میکند و به «ایستایی» نزدیک میشود؛ و اینجاست که مخاطب احساس میکند قصه روی زمین مانده است.
زیباییشناسی متفاوت و دغدغهمند
«سرباز» در تصویربرداری، موسیقی و طراحی صوتی، از استانداردهای تلویزیونی یک سر و گردن بالاتر است. قابهای ساده اما حسابشده، رنگبندی سرد اما انسانی، و استفاده از طبیعت و فضاهای باز در مقابل فضاهای بسته پادگان، نوعی دوگانگی احساسی ایجاد میکند: یحیی در بیرون، مشتاق آزادی و رهایی است؛ در پادگان، مقید و بیصدا.
موسیقی نیز فضایی پیوسته، عاطفی و کمادعا ایجاد میکند که با صدای ناصر طهماسب همافزا شده است. یک لطافت مداوم در پسزمینه سریال جریان دارد که آن را از آثار پرهیاهوی تلویزیونی جدا میکند.
نگاه انسانی به سربازی؛ نه تبلیغات، نه سیاهنمایی
نکته مهم درباره «سرباز» این است که محصول مشترک رسانه ملی و ستاد کل نیروهای مسلح است. بسیاری از مخاطبان انتظار داشتند با یک اثر تبلیغاتی مواجه شوند؛ اما سریال مسیر میانی را انتخاب میکند. نه تصویری کاملاً مثبت و گلدرشت از دوره سربازی ارائه میدهد و نه به سوی سیاهنمایی و اغراق میرود.
تصویر مقدمدوست از پادگان، انسانی و واقعی است. فرمانده بد مطلق نداریم، اما «خوب مطلق» هم نه. آدمهایی معمولی با رفتارهای انسانی، که در چارچوب ساختار نظامی عمل میکنند. این رویکرد متعادل و واقعی، سریال را قابلباورتر کرده است.
در نهایت؛ «سرباز» برای چه کسی ساخته شده است؟
«سرباز» سریالی نیست که همه دوستش داشته باشند. حتی شاید بتوان گفت برای مخاطب انبوهِ تلویزیون ساخته نشده است. این سریال برای تماشاگرانی طراحی شده است که صبر دارند، به درامهای شخصیتمحور علاقهمندند، با جهان احساسی آرام و پخته ارتباط میگیرند و به ظرافتهای رابطه انسانها بیشتر از حادثه و غافلگیری اهمیت میدهند.
مخلص کلام اینکه «سرباز» یک تجربه ضروری برای تلویزیون ایران است؛ تجربهای که جسارت رفتن به سمت درام کماتفاق و عاطفی را دارد، اما در اجرای طولانیمدت خود گاه از دست میرود و به تبع آن، توان نگهداشتن مخاطب را هم از دست میدهد.
(به قلم سیاوش میرزایی برای وبسایت آیفیلم)
بیشتر بخوانید:
«آوای باران»؛ پرهیاهو و ناهماهنگ
لطفا فیلمهای آقای مقدم دوست رو هم پخش کنید. خیلی ممنون از پخش سریال سرباز
سلام خسته نباشید به تیمِ قوی آی فیلم سریال هایی رو که مینویسم مطابق با نظرسنجی شما نیست اگه براتون امکان سریال دزد و پلیس_خانه به دوش_ساختمان پزشکان شاید این سریال ها زیاد طرفدار نداشته باشه اما بالاخره اینم یه پیشنهاد بود ممنون از شما❤️