"سعید مقامی" مردی مرفه و تنوع‌طلب است که با وجود برخورداری از امکانات و رفاه، زندگی‌اش را بی‌روح و خالی از هیجان می‌یابد. شب‌ها را در جمع‌های تفریحی می‌گذراند و در یکی از همین شب‌ها، در بازی بیلیارد مبلغ قابل‌ توجهی را می‌بازد. صبح روز بعد، هنوز خستگی از تنش بیرون نرفته که با اعتراض‌های همسرش "سودابه" روبرو می‌شود، اما بی‌اعتنا به گلایه‌های او به محل کارش می‌رود. سعید مدیریت کارگاه ساختمانی متعلق به پدرش را بر عهده دارد. او هنگام بررسی پروژه ساخت برجی در شمال شهر، متوجه تقلب‌هایی خطرناک در روند کار می‌شود؛ تخلفاتی که نه‌ تنها جان ساکنان آینده را تهدید می‌کند، بلکه رد پای پدر خودش هم در آن دیده می‌شود. حالا سعید میان وفاداری خانوادگی و مسئولیت اخلاقی‌اش گرفتار شده است.